جلوه هاى پنهانى امام عصر عليه السلام
حسين على پور
- ۱ -
يا أيُّهَا العَزيز!
مسَّنا وَ أهْلَنا الضُرّ وَ جِئْنا بِبِضاعَة مُزْجاة
فَأَوْفِ لَنا الكَيْل وَ تَصَدَّق عَلَينا
إنَّ اللّهَ يَجْزِي المُتَصَدِّقينَ
اين اثر ناقابل را به پيشگاه حضرت بقية اللّه الاعظم حجةبن الحسن العسكرى تقديم مىنمايم.
سخنى با خوانندگان
آشنايى با ابعاد مختلف شخصيت و معارف حضرت بقية اللّه(عليه السلام) نه تنها به لحاظ اجتماعى و فرهنگى يك امر ضرورى محسوب مىشود، بلكه از جهت اعتقادى نيز يكى از تكاليف مهم تك تك افراد است. هر فردى با توجه به توان فكرى و علمى خود، وظيفه دارد كه در راه شناخت امام خويش بكوشد و در انجام وظايفى كه نسبت به آن حضرت دارد، كوتاهى نكند. زيرا در روايتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) وارد شده است كه هر كس بدون شناخت امام زمان خود از دنيا برود، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.( [1] ) سالها پس از رحلت پيامبر اكرم از امام صادق(عليه السلام) سؤال شد كه منظور از مرگ جاهليت چيست؟ حضرتش فرمودند: جاهليت كفر و نفاق و گمراهى.( [2] )
بنابر اين مىتوان گفت اگر كسى امام زمان خود را نشناسد از دين و احكام الهى بهرهاى ندارد. اين حديث و امثال آن، جايگاه والاى ولايت را در مجموعه معارف الهى نشان مىدهد.
به منظور كمك به آشنايى هرچه بيشتر مردم با مسأله ولايت و امام زمان(عليه السلام)محققان و انديشمندان متعهد و دلسوز در طول تاريخ با تحمل سختىها، كتابهاى ارزشمند و آثار گرانبهايى را از خود به يادگار گذاشتهاند و در هر يك از اين آثار، بخشى از معارف اهل بيت(عليه السلام) را مورد بحث و بررسى قرار دادهاند.
يكى از اين آثار، كتاب جلوههاى پنهانى حضرت ولى عصر(عليه السلام) است. در اين اثر، مؤلف محترم با استفاده از روايات اهلبيت، مطالبى را در زمينه غيبت امام زمان و علل آن، فايده امام غايب، بررسى امكان تشرف از ديدگاه عقل و نقل و... به نگارش در آورده است.
واحد تحقيقات مسجد مقدّس جمكران، ضمن قدردانى از زحمات محقق گرانقدر حجة الاسلام و المسلمين حسين علىپور افتخار دارد كه تصحيح و ويرايش متن كتاب را انجام داده و آن را آماده چاپ و نشر نموده است.
بدان اميد كه اين اثر مورد قبول قطب عالم امكان حضرت بقية اللّه الاعظم ارواحنا فداه قرار گيرد و در شناسايى آن حضرت نزد شيفتگان عدالت، مؤثر افتد و الطاف آن جان جهان را شامل حالمان گرداند.
واحد تحقيقات مسجد مقدّس جمكران (تابستان 1380 )
اداره و رهبرى عادلانه جوامع بشرى كه آرزو و خواست هميشه انسانها بوده و هست، از چنان اهميّتى برخوردار است كه قرآن كريم، آخرين پيام آسمانى، انگيزه بعثت پيامبران و نزول وحى را قيام به قسط و برپايى عدالت اجتماعى در جوامع انسانى بيان مىكند، چنانكه مىفرمايد:
(لَقَدْ أرْسَلنا رُسُلنا بِالْبَيّـِناتِ وَأنزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَالْمِيزانَ لِيَقوُمَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)( [3] )
«ما فرستادگانمان را با دلايل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و معيار شناخت حق از باطل را نازل كرديم تا مردم براى اقامه عدالت و قسط بپاخيزند»
با اين حال، هنوز اين وعده الهى و اين آرزوى انسانها محقق نشده و بشرِ تشنه عدالت و قسط، طعمِ شيرين و گواراى آن را نچشيدهاست. بشر، هنوز در انتظار سپيده دمى به سر مىبرد كه بانگ عدالت خواهىِ آخرين ذخيره خدا در زمين، يعنى حضرت مهدى(عليه السلام) را بشنود. آن وقت است كه انسانهاى ستمديده جهان با قلبهايى آكنده از عشق و علاقه به همه خوبىها و با چشمانى پر از اشك شوق، از سويداى قلبشان و از سراسر وجودشان، خروش يا مهدى سر مىدهند و پروانه وار بر گرد وجود آن جناب مىچرخند.
از آنجا كه نوميدى و يأس از اصلاحات واقعى در جوامع بشرى توسط حكّام قدرتمند و خود سر جهان روز به روز رو به افزايش است، بايد گفت كه اعتقاد مسلمانان به خصوص تربيت يافتگان مكتب انسان ساز اهلبيت(عليهم السلام)، درباره مصلح حقيقى جهان حضرت مهدى(عليه السلام) كه برخاسته از آيات قرآن كريم و فرمايشات پيامبر عظيم الشأن اسلام و ائمه معصومين(عليهم السلام) است، ارج و جلوهاى ديگر يافته و از يك عقيده مذهبى به صورت يك آرمان و آرزوى عمومى براى مردم ستمديده جهان در آمده است.
اميد آن است كه اين وعده حتمى الهى و اين خواست درونى انسانها با غلبه دين حق بر باطل كه قرآن كريم نويد آن را داده است( [4] ) با دست توانمند آخرين ذخيره و حجّت خدا تحقق يابد و بشر در پرتو حكومتِ عادلانه حضرت مهدى(عليه السلام)راه سعادت را بپيمايد و به كمال مطلوب نايل گردد.
اينك به روايتى كه از پيامبر اسلام نقل شده و بيانگر اين حقيقت است، اشاره مىكنيم:
ابنعباس مىگويد كه پيامبر فرمود:
«خلفا و اوصياى بعد از من كه حجت خدا بر خلق هستند، دوازدهنفرند. اولين آنها برادرم و آخرينشان فرزندم مىباشد».
عرض شد يا رسولاللّه! برادر شما كيست؟
فرمود: علىبن ابيطالب.
بار ديگر عرض شد: فرزند شما كيست؟
فرمود:
«مهدى، همان كسى كه زمين را از قسط و عدل پر مىكند، همچنان كه از جور و ظلم پر شده باشد».
سپس فرمودند:
«سوگند به خدايى كه مرا به حق فرستاد و بشارت دهنده قرار داد، اگر از عُمرِ دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانى مىگرداند تا فرزندم مهدى خروج نمايد. سپس روح خدا، عيسى، از آسمان فرود مىآيد و در نماز به آن حضرت اقتدا مىكند. زمين به نور وجود او (حضرت مهدى(عليه السلام)) روشن مىگردد، و پرتو حكومت و سلطنت وى سراسر گيتى را فرا مىگيرد».( [5] )
از مضمون اين حديث و احاديث فراوان ديگر كه مؤيّد آن است چند نكته استفاده مىشود:
1 ـ خلفا و جانشينان پيامبر دوازده نفرند.
2 ـ اولين خليفه پيامبر، حضرت على(عليه السلام) و آخرينشان حضرت مهدى(عليه السلام) است. بديهى است كه اين موضوع، صحّت اعتقادات شيعه اماميّه را كه قائل به امامت ائمه دوازدهگانه از اهلبيت پيامبر هستند، ثابت مىكند.
3 ـ حضرت مهدى(عليه السلام) از اولاد و فرزندان پيامبر است.
4 ـ اصل غيبت حضرت مهدى(عليه السلام) از مضمون اين حديث ثابت مىشود.
توضيح مطلب اين كه در حديث آمده است: «لو لم يبق من الدنيا إلاّ يوم واحد لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يخرج فيه ولدي المهدىّ»
جمله «يخرج» مىرساند كه ابتدا بايد غيبتى باشد تا بعد از آن، خروج محقّق شود. با توجه به مضمون اين جمله، شبهاتى كه بعضى از افراد ناآگاهِ اهل سنّت، در مورد غيبت آن حضرت مطرح مىكنند، رفع مىشود.
5 ـ ظهور آن حضرت پساز غيبتى طولانى، حتمى وغير قابل ترديد است.
6 ـ مضمون اين حديث نمايانگر شخصيّت عظيم و برازنده حضرت مهدى(عليه السلام)است. زيرا اين حديث حاكى از اين است كه آن حضرت علاوه بر آن كه حجّت خدا بر تمام خلق مىباشد، داراى موقعيّتى است كه هيچ كدام از اوليا و حجج الهىِ قبل از ايشان آن را نداشتهاند. چرا كه او به عنوان آخرين ذخيره خدا در زمين، توفيق اجراى قوانين اسلام را در سراسر گيتى پيدا مىكند و زمين را در پرتو حكومت دين حق، از عدل و داد پر مىكند و از لوث وجود جائرين و ستمگران پاك مىسازد و با حاكم نمودن دين اسلام، مفاد آيه شريفه «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»( [6] ) تحقّق مىپذيرد.
آرى! اين همان آيهاى است كه خداوند متعال وعده حتمى غلبه دين اسلام بر ساير اديان را داده، و هنوز اين وعده الهى تحقق نيافته است.
در اين جا مناسب است فرمايشى را از امام صادق(عليه السلام) در مورد تأويل اين آيه مباركه متذكّر شويم:
ابوبصير مىگويد: از امام صادق(عليه السلام) پرسيدم: «آيا اين آيه تحقق يافته است؟»
امام(عليه السلام) فرمود: «به خدا سوگند! هنوز اين آيه محقق نشده است».
عرض كردم: «جانم به قربانت! كى محقق خواهد شد؟»
حضرت فرمود:
«هنگامى كه قائم(عليه السلام) ـانشاء اللّهـ قيام كند. زيرا در هنگام قيام آن حضرت، هيچ كافر و مشركى باقى نمىماند جز اين كه خروج او را كراهت دارد. ]آن حضرت، كافران و مشركان را از بين مىبرد [حتى اگر كافر يا مشركى در دل سنگى پنهان شده باشد، آن سنگ، افراد مؤمن را از وجود او با خبر مىسازد و خدا نيز زمينه قتل و نابودى كافران و مشركان را بدين وسيله فراهم مىسازد».( [7] )
اين جا است كه امام صادق(عليه السلام) آرزوى درك حضور حضرت مهدى(عليه السلام)را نمود، و اين آرزو را در جواب سؤالى كه از آن حضرت در مورد تولّد حضرت قائم(عليه السلام)مىشود، بيان فرمودند:
سئل أبو عبداللّه(عليه السلام): هل ولد القائم؟
قال: «لا، ولو أدركته لخدمته أيّام حياتي».( [8] )
از امام صادق(عليه السلام) سؤال شد: «آيا حضرت قائم متولد شده است؟»
فرمودند: «نه، امّا اگر حضرتش را درك كنم در تمام عمر خودم او را خدمت و يارى نمايم». بايد اذعان كنيم كه معرفت و شناخت ما نسبت به ساحت مقدّس امام زمان(عليه السلام) ضعيف است و بايد عاجزانه از خداوند متعال درخواست كنيم كه توفيق شناخت و معرفت كافى نسبت به آن حضرت را به ما عنايت فرمايد. به اين امر مهم در دعاهايى كه از ائمه معصومين(عليهم السلام)وارد شده، توجه شده است:
«اللهمَّ عرّفني حجّتك فإنّك إن لَمْ تُعرّفني حجّتك ضللت عن ديني».( [9] )
«پروردگارا! حجّت خويش را به من بشناسان. زيرا اگر حجّتت را به من معرفى نكنى در دينم گمراه مىشوم». آرى! شناخت كافى و صحيح حجت خدا از امورى است كه مىتواند راه را براى ظهور آن بزرگوار هموار كرده و زمينه حكومت جهانى اسلام را به رهبرى يگانه منجى عالم، حضرت حجةبن الحسن العسكرى(عليه السلام) فراهم سازد، تا به واسطه هدايت و ارشاد آن حضرت بلاد خدا، آباد و بندگان خدا، احياگردند چنانكه در دعاى عهد مىخوانيم: «واعمر اللّهمَّ به بلادك وأحي به عبادك».( [10] )
اميدواريم هر چه زودتر آن روز گار پر شكوه فرا رسد.
آمين رب العالمين
پيش درآمد
نگرشى بر مسئله غيبت
يكى از موضوعات بسيار مهمى كه از دوران زندگى پيامبر گرامى اسلام تاكنون در جامعه اسلامى مورد بحث و گفتگو بوده است، موضوع غيبت حضرت مهدى(عليه السلام)ـآخرين وصىّ و جانشين آن حضرتـ مىباشد. از آنجايى كه اين موضوع از نظر پيامبر اكرم و ائمه معصومين(عليهم السلام) داراى اهميت فراوانى است، روايات و آثار زيادى از ايشان در اين باره رسيده كه از حيث كثرت در حدّ تواتر و بلكه مافوق آن است; به طورى كه از صدر اسلام تاكنون صدها اثر علمى، تاريخى و حديثى توسط علما و دانشمندان اسلام، اعمّ از شيعه و سنّى، درباره غيبت و مسئله مهدويت در اسلام به رشته تحرير در آمده است.
البته علما و دانشمندان اسلام، هر يك، از زاويهاى خاصّ، اين موضوع را تجزيه و تحليل كرده و گوشهاى از آن را بيان نمودهاند. در اين راستا ما نيز در صدد آنيم كه اين موضوع مهمّ را با عنايت خداوند متعال و با لطف حضرت مهدى(عليه السلام) به قدر امكان مورد بحث و بررسى قرار دهيم و اكنون بحث را با ارزيابى علل و اسباب غيبت آن حضرت آغاز مىكنيم.
بدون شكّ هيچ پديدهاى در جهان طبيعت، بدون علّت و سبب محقق نمىشود. زيرا بنياد نظام عالم بر اساس اسباب و مسبّبات نهاده شده است و براى پيدايش هر چيز، بايد علّت و سبب، مخصوص آن را جستجو كرد و از هر علّت و سبب، مسبّب و معلول خاصّ آن را انتظار داشت.
به عبارت ديگر، به طور كلى پديدهها و موجوداتى كه در عالم محقق مىشود دو نوع است:
1 ـ پديدههاى مادى
2 ـ پديدههاى معنوى
بديهى است كه هر كدام از اين دو پديده، داراى علل و اسباب خاصّ خودش مىباشد كه در پيدايش آن پديده، نقش دارد. قضا و قدر الهى، وجود هر موجودى را از مجراى علّت و سبب خاصّ خودش به وجود آورده و براى پيدايش هر امرى از امور عالم، علّت و سبب خاصّى قرار داده است.
به عنوان مثال، خداوند متعال براى خلقت و پيدايش انسان، اسباب و علل مادّى و براى هدايت و ارشاد مردم، علل و اسباب معنوى قرار داده است. سنّت خدا بر اين است كه اگر بخواهد انسانى را خلق كند، او را از مجراى طبيعى، يعنى به وسيله پدر و مادر كه داراى وجود مادى هستند، به وجود مىآورد و اگر بخواهد انسانى را هدايت و ارشاد نمايد، به وسيله پيامبران و نزول وحى بر آنان و نيز با الهامات معنوى، هدايت و ارشاد مىنمايد.
خداوند متعال در راستاى اهداف خلقت، موجودات را به دو نوع، هدايت و ارشاد مىكند:
منظور از هدايت تكوينى آن است كه خداوند هر موجودى را كه مىآفريند، او را به سوى اهدافى كه براى آن آفريده است، هدايت مىكند; چنانكه حضرت موسى(عليه السلام) در جواب سؤال فرعون كه پرسيد: پروردگار شما كيست؟ فرمود:
(رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَىْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى)( [11] )
«پروردگار ما، كسى است كه همه موجودات عالم را از نعمت وجود، برخوردار ساخت و سپس به راه سعادت و كمال هدايت كرد».
بنابر اين، هدايت تكوينى خداوند، هدايتى است كه نسبت به همه موجودات عالم جريان دارد.
هدايت تشريعى عبارت از آن است كه خداوند براى موجوداتى كه از نعمت عقل و شعور برخوردارند ـمانند انسانـ برنامه و قانون قرار داده و آنان را موظّف به اجرا و عمل به آن نموده است; لكن بايد دانست كه خداوند، هدايت تشريعى خود را به واسطه نزول وحى و فرستادن پيامبران به مردم ابلاغ مىكند و پيامبران را از ميان مردم انتخاب مىفرمايد; چنانكه آيات بسيارى در قرآن كريم( [12] ) شاهد و گواه اين مطلب است. به عنوان نمونه، يك آيه را با توجه به شأن نزول آن، كه مناسبت بيشترى با بحث دارد، ذكر مىكنيم:
(وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أئمَّةً يَهْدُونَ بِأمْرِنَا لَـمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآياتِنَا يُوقِنُونَ)( [13] )
«و از آنان امامان و پيشوايانى قرار داديم كه مردم را به امر ما هدايت كنند. زيرا كه آنان در راه هدايت به حق، صبر و شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند».
گر چه ظاهر اين آيه مربوط به امم گذشته و سفراى بنىاسرائيل است، ولى امام باقر(عليه السلام) در تفسير و بيان اين آيه كريمه مىفرمايند:
«اين آيه به خصوص درباره امامان از فرزندان حضرت فاطمه(عليها السلام)نازل شده است».( [14] )
از مضمون اين آيه و ساير آياتى كه در مورد هدايت تشريعى آمده است و از فرمايشات معصومين(عليهم السلام) كه در تفسير آن آيات رسيده است، استفاده مىشود كه پيامبران و پيشوايان الهى بايد در ميان جوامع بشرى باشند و به هدايت و ارشاد مردم بپردازند و با ابلاغ اوامر و نواهى خدا به مردم، راه رسيدن به سعادت و كمال را به ايشان ارائه دهند. بديهى است كه اين امر مهم انجام نمىپذيرد مگر آن كه رهبران الهى و پيشوايان دينى در ميان مردم باشند.
بنابر اين، اصل اوّلى اين است كه پيامبران خدا و همچنين خلفا و اوصياى آنان درميان مردم و با مردم باشند تا مردم بر اثر معاشرت با آنان، راه و رسم بندگى خدا را از نظر علم و عمل بياموزند. لذا خداوند متعال خطاب به مؤمنين مىفرمايد:
(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ في رَسُولِاللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)( [15] )
«به تحقيق كه زندگانى رسول خدا براى شما سرمشق خوبى است».
با توجّه به آنچه گفته شد، اين سؤال مطرح مىشود كه اگر اصل اوّلى و قانون كلّى اين است كه پيامبران و رهبران معصوم(عليهم السلام) در ميان مردم باشند، پس موضوع غيبت و عدم حضور بعضى از حجج خدا در ميان مردم ـخواه در اديان گذشته و خواه در زمان اسلامـ چگونه تفسير و توجيه مىشود؟ و آيا غيبت اولياى خدا با اهداف آنان و هدايت تشريعى، منافات ندارد؟
در پاسخ بايد گفت: خداوند متعال، پيامبران و فرستادگان خويش را براى هدايت و ارشاد مردم فرستاد تا آنها را به سوى كمال و سعادت ابدى رهنمون شوند. بديهى است كه پيامبران و رهبران الهى اين وظيفه مهم را به نحو احسن انجام مىدادهاند; امّا از آنجايى كه سنّت خدا بر اين است كه سرنوشت هر قوم و ملتى را به دست خود آنها تغيير دهد( [16] )، به همين جهت، اين خود انسانها هستند كه باعث تغيير سرنوشت خود مىگردند. اگر آنها از انبيا و اوصيا(عليهم السلام)پيروى و راه راست و مستقيم آنان را دنبال كنند و سرنوشت دنيا و آخرت خود را در اين آزمايش بزرگ الهى بر اساس اجراى اوامر و نواهى خدا در راستاى نيل به سعادت و كمال مطلوب دگرگون سازند، در زمره دوستان و اولياى خدا قرار مىگيرند. اين امر ممكن نيست مگر با تبعيّت و پيروى كامل و بى چون و چرا از فرستادگان خدا چنانكه قرآن كريم اين حقيقت مهم را بيان مىفرمايد:
(قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ)(
نظرات شما عزیزان: